نقد جوهریت صورت جسمیه به معنای مشائی
بحث جوهریت صورت جسمیه به معنای صورت در فلسفة مشاء، اساساً قابل قبول نیست؛ زیرا اگر ترکیب جسم از هیولی و صورت جسمیه، با مبنای مشائی، به صورت انضمامی باشد، این اصل در معرض انتقادات و اشکالات پیش گفته ـ و نیز اشکالات دیگری ـ قرار میگیرد و از اعتبار میافتد. در صورت اتحادی گرفتن این ترکیب نیز اشکال دیگری پدید میآید که مطلب گذشته بخشی از آن است، و بخش دیگر از این قرار است: در خارج، فقط یک شیء وجود دارد و آن هم جوهر جسمانی با قابلیت ابعاد سهگانه به طور عرضی است و نه جوهری. نتیجة این امر نیز نفی صورت جسمیه از سوی شیخ اشراق بود.
ملاصدرا اساساً ترکیب ماده و صورت را اتحادی دانسته، میگوید:
«چون مادة اولی عبارت است از قوة وجود اشیا و فیضدهنده به آنها و [نیز عبارت است از اینکه] متحد است با آنها از نوع اتحاد ماده با صورت در وجود.»[37]
این سخن به معنای نفی جوهریت صورت، و لازمهاش عرض بودن صورت بر ماده است، که آنرا در اصطلاح عرض مقداری و مقدار کمّی [شکل] گویند. بر این اساس، تعداد جواهر پنجگانة مشائی به چهار جوهر و بلکه سه جوهر کاهش مییابد. (سه جوهر از این جهت که در تحلیل دقیق هستیشناسانه، میان ماده و جوهر جسمانی نیز چنین رابطهای برقرار است. لازمه این امر نیز واحد بودن جوهر است که در حقیقت دو جوهر صورت و ماده فقط در حد فرض و تحلیل عقلی تصویر خواهند شد، نه در حقیقت جوهری خارجی. همچنین آنچه در خارج خواهد بود فقط جوهر جسم است.)[38] در این گفتار شاهدی دیگر مبنی بر جوهریت مستقل جسم، بدون نیاز به وجود صورت جوهری، به چشم میخورد. استاد مطهری نیز در مقدمة مقاله دهم اصول و فلسفه و روش رئالیسم، از گفتار ملاصدرا چنین تحلیلی ارائه داده است:
جواهر خمسه عبارت است از عقل، نفس، جسم، هیولی و صورت. مطابق این نظریه، ما باید هر یک از هیولی و صورت را نوعی از انواع جوهر بدانیم و هر یک از نوعی در مقابل نوع دیگر بدانیم. اگر ترکّب جسم را از هیولی و صورت، ترکب انضمامی بدانیم، میتوانیم این دو را هر یک نوعی از جواهر بدانیم، و اما اگر ترکب را اتحادی بدانیم آن طور که صدرا در اواخر جلد دوم اسفار قائل است،[39] و اجزا را تحلیل عقلی بدانیم، دیگر نمیتوانیم هیولی و صورت را دو نوع از جوهر بدانیم؛ خصوصاً اگر آن طوریکه صدرا در همان باب تصریح کرده معتقد شویم که مادة متحد با صورت، حتی قابل اعتبار «شرطی لائی» یعنی اعتبار استقلال نوعی نیز نیست، و اعتبار شرط لائیتِ ماده نسبت به مواردی است که ماده در جریان دیگری است، و یا هنوز در انتظار صورت است، و باز به همین دلیل، جسم نیز جوهری در قبال هیولی و صورت نیست؛ زیرا مطابق این فرض، جسم همان جوهری است که در عقل از ماده و صورت و یا جنس و فصل ترکیب شده... .[40]
نگاهی به مسئلة «بعد مجرد و غیرمادی»
مسئلة دیگری که از دیرباز بحثهای فراوانی دربارة آن مطرح بوده و امروزه نیز با زوایای نوینی از آن بحث میشود، «بعد مجرد و غیرمادی» است. پرسش اساسی این است که آیا عالم ابعادیِ مستقل از مادة بعدساز وجود دارد یا خیر. پاسخ مشائیان به این پرسش منفی بوده و اشراقیان به اثبات آن پرداختهاند. استاد مطهری در کتاب درسهای الهیات شفا[41] به اجمال مباحث ناظر به این مسئله را ارزیابی و تقریر کرده است، و همانگونه که از مباحث پیشین برمیآید، پاسخ ما نیز به این پرسش مثبت است؛ یعنی عالم ابعادی لزوماً با وجود و حضور ماده و جسم تحقق نیافته و حقیقت جوهریِ مستقل از ماده دارد.
ب) رویکرد نوین در باب حقیقت جوهر جسمانی
با توجه به آنچه گذشت، تعریف ماده و جسم با ابعاد سهگانه، بهرغم اینکه توصیفی و شرح اسمی است نه ماهوی (حدی یا رسمی) ، صحیح و نیست. همچنین رویکردی نوین در باب حقیقت خارجیِ جسم ارائه شد. اینک در این مقام ماهیت و حقیقت خارجیِ جسم را بررسی میکنیم.
گذر از تعاریف جسم
اندیشهوران از چند هزار سال پیش از میلاد، همواره در پی کشف حقیقت عالم ماده بوده و نظریات و تعاریف گوناگونی در این زمینه ارایه دادهاند. با مطالعة این نگرشها و تعاریف دربارة عالم ماده و جوهر جسمانی، بیاعتباریِ تمام آنها آشکار میگردد. ولی ما در این گفتار، نه در پی تکرار تاریخ فلسفهایم و نه در صدد نقل و نقد هر یک از این نظریات. در این مقال ما به نقل و نقد آخرین تعریف تصحیح شدة فلسفی از جسم میپردازیم، و سپس تعریفی جدیدتر عرضه میکنیم. آخرین تعریف جسم را علامه طباطبایی در بدایة الحکمة ارائه کرده است:
پس جسم همان جوهری است که دارای اتصال بوده، ممکن است در آن امتدادهای سهگانه فرض شود... . لکن مصداق خارجی آن اجزای اولیه است که در آن امتداد جرمی پدیدار گشته و جسمهای نوعی نیز به آن اجزا تجزیه میشوند، ... و این تعریف با اندک اصلاحی، همان نظریة ذیمقراطیس است.[42]
ایشان در کتاب نهایة الحکمة نیز برای تکمیل این تعریف و ارایه رهیافتی نوین از حقیقت عالم ماده و جوهر جسمانی، به معادلة همارزی جرم ـ انرژی اشاره کرده و ضرورت بازاندیشی در مسئلة جسم و اجناس عالیه را مطرح ساخته است.[43]
افزون بر این، مسئلة پژوهش در طبیعت و موضوع مقولات، به قدری ساده نیست که با چند پیشفرضِ منسوخ بتوان آنرا تحلیل و بررسی کرد و از کنار موضوعات نوپدید آن بیاعتنا گذشت.
از اینروی، اهتمام علامه طباطبایی به مسئله جسم و دقت فلسفی دربارة حقیقت آن، همراه با توجه به یافتههای جدید، از افقهای علمی و معرفتی ایشان حکایت دارد. اما باید توجه داشت نظریة علامه طباطبایی از منظرهای دیگری قابل بررسی است که به آنها اشاره میکنیم.
1. همان گونه که گفته آمد، تعریف جسم با ابعاد سهگانه، قابل مناقشه است و دلیلی در تأیید آن وجود ندارد، و ثابت کردیم که بُعد و عالم ابعادی افزون بر استقلال جوهری از جسم، کمترین نقش جوهری در تحقق جسم ندارد.
2. اتصال جوهری به معنای مزبور، برپادارندة جسم نیست؛ بلکه جسم حقیقتی غیر از امتداد و اتصال جوهری و جرمی دارد. پدید آمدن جسم به نحو جوهری، بنابر توصیفی که گذشت، با پدیدار گشتن امتداد تحقق نمییابد؛ بلکه جسم از این لحاظ که جسم است بدون هیچ قید و وصفی محقق میگردد؛ به گونهای که صورت جسمیه، امتداد جرمی و جوهری، حرکت و ... در واپسین مرحلة تحقق جسم بر آن عارض میگردند.
بر این اساس، تعیین مصداق تعریف جسم، نهتنها در ابعاد سهگانه صحیح نیست، بلکه تبیین و تلقی مصداق خارجی آن با پدیدار گشتن امتداد جرمی و اتصال جوهری نیز بیدلیل است.
3. علامه طباطبایی اجزای اولیه را این گونه بیان کرده است: «اجسام الفت یافته از اجزای بسیار ریز ذرهایاند که آنها به نوبة خود از اجزای دیگری شکل گرفتهاند که دارای هستة مرکزیِ جرم دارند.»[44]
«پس نظریة ما دربارة حقیقت جسم باید منطبق با کشفیات فیزیکدانان مبنی بر اینکه اجسامِ ذرهای، مبادی پیدایش اجسام محسوس هستند باشد، و وجود جسم به این معنا باید برای ما اصل موضوعی قرار گیرد.»[45] همچنین وی تحقق جوهری جسم و حقیقت آنرا منحصر در این ذرات میداند. باید توجه داشت که این تعریف هر چند اندک اصلاحی در آن صورت گرفته، اما در اینجا پرسش اساسی دربارة همین ذرات مطرح است که آیا در خارج به اجزای ریزتر از خودشان تجزیه و شکسته میشوند یا نه. پاسخ منفی، به همان نظریة ذیمقراطیس میانجامد، و اگر پاسخ مثبت باشد، دیگر نظر اصلاح شدة ذیمقراطیس به شمار نمیآید، بلکه باید آن را نظر و رویکرد جدیدی تلقی کرد.
4. اما باید پرسید چه نوع ارزیابی از این دو سؤال، معتبر و دارای ارزش هستیشناختی است؟ تجزیهپذیریِ اجزای ریز عالم اجسام تا حدی خاص، تاکنون هیچ دلیل یا شاهدی نداشته است؛ یعنی هیچ دلیل عقلی یا شاهد تجربیای، وجود ندارد که بر اساس آن بتوان تجزیهناپذیری ذرات بنیادی را اثبات کرد و به رهیافت علامه طباطبایی از تعریف اصلاح شدة ذیمقراطیس درباره جسم نایل آمد. این در حالی است که شواهد و قراین علمی (اعم از فیزیکی، مولکولی ـ ژنتیکی و ...) حاکی از وقوع چنین تجزیهای تا بینهایت است.